ظاهراً این ماجرای شروع و تموم شدن ماه رمضان هم برای ما ایرانیها دردسر شده، یه مدت طولانی است که همه تو فکر این هستند که این دو روز را توی این 365 روز سال پیدا کنند بقیه روزها که اهمیتی نداره. اوج این جریان هم دو سال پیش بود که یه سری تو قم ماه را دیدند و نماز خوندند و براشون عید شد و برای ما هم فرداش تو تهرون عید بود، آخرش هم هیچکس نفهمید اونها درست عمل کردند یا ما. حالا قبلاً خوبیش تو این بود که با کشورهای همسایه مشکل داشتیم، یعنی بعضی وقتها تو کشورهای اینطرفمون عید بود و همه ماه را میدیدند واونطرفمون هم همینطور و ظاهراً این وسط ماه دیده نمیشد ولی حالا تو کشورمون این اتفاق میافته . ما که از این ماه عجیب غریب عربها سر در نیاوردیم . امروز هم بلاتکلیف هستیم که فردا عید است یا نه. با هر کی هم صحبت میکنی میگه ای بابا تو عصر فضا و اتم هم ما باید این جوری ماهمون را شروع و تموم کنیم و کلی هم میخنده البته من نمیفهمم که تو این جریان ما به کی یا چی میخندیم، چون جدیداْ ما ایرانیها به خیلی چیزها میخندیم و مسخره میکنیم ولی در عمل ازش پیروی میکنیم. خلاصه هر سال آخر ماه رمضون این مسئله هم شده نقل مجالس و محافل که ای بابا همه چیزهای تکنولوژی اعم از ماشین و کولر و کامپیوتر و موبایل و .... خوبه غیر از این یه مورد که حتماً با چشم غیر مسلح باید براش تعیین تکلیف کرد بالاخره یه راهی باید برای حل این مسئله و مشکل و آشتی تکنولوژی و شرع پیدا کرد .
ما هم بریم دعا کنیم که یکی امشب ماه را ببینه تا تکلیف ما برای فردا مشخص بشه .
بابا تو این مملکت چه خبر شده که همه به فکر فرار به اسم مهاجرت هستند. اونهایی که تحصیلات دانشگاهی دارند فکرمیکنند تو این مملکت دارن تلف میشن، اونهایی که پول دارند فکر میکنند راحت نیستند و تو خارج از ایران راحت میتونند زندگی کنند، اونهایی هم که فقیر بیچاره هستند معتقدند که اونجا راحتترند و حداقل یه زندگی مثل آدم میتونند تو خارج داشته باشند و اگر برن خارج و اونجا هم موفق نباشن چیزی رواز دست نمیدن اونهایی هم که مجبورند به هر دلیلی تو این کشور باشند تا بمیرند همه دلشون تو خارج سیر میکنه و از اون با حسرت صحبت میکنن.
همه افراد ایرانی هم معتقدند که غربت از همه چی سختتره و آدم تو مملکتش گدا باشه بهتره تا تو غربت پادشاه باشه، ولی ظاهراً زندگی برای مردم ما تو کشور خودشون و با هم وطناشون ازهمه چیز سخت تر شده که درد غربت را به جون میخرند و راهی دیار ناآشنا میشن. چی بسرمون اومده که ماها راضی شدیم مثل افغانیهای قبلی توکشورهای دیگه باشیم. چی شده که از هر اتفاقی مثل ترافیک، تورم، فساد، اعتیاد، نا امنی، و هزار درد بی درمان دیگه که تو همه جای جهان کم و بیش وجود داره، یه دلیل رفتن پیدا میکنیم. من خودم یه دلیل بیشتر به فکرم نمیرسه و اون اینه که امید به زندگی تو همه ما از بین رفته، اونهایی که بایستی به مردم آرامش بدن همش بفکر دشمن فرضی هستن و فکر اینکه تموم جهان سعی در ازبین بردن ما دارن وبه دلایلی شادی رو از زندگیمون حذف کنن. انتقال احساسات منفی تو جامعه خیلی زیاد شده و همه یه جوری تو فکریم، اینقدر به فکر آینده گنگ و نامعلوم خودمون هستیم که فرصت محدود امروزمون رو هم از دست دادیم.
هر روز دارم تنهاتر میشم، هر جا صحبت میشه میبینم یکی از رفقا برای رفتن اقدام کرده. امروز همش فکرم مشغول بود که داریم با خودمون چکار میکنیم و چه بلایی سرمون اومده و هر روز هم داره از قبل بیشتر میشه.
دیروز تو شرکت جلسه صدای مشتری داشتیم، هر دو هفته یه بار باید همه دورهم جمع بشیم و مثلاً به صدای مشتری محصولات تولیدیمون گوش کنیم اولها ما اسم این جلسه را عربده مشتری گذاشته بودیم ، بیچاره مشتری که به لطف مرزبسته کشور وعدم واردات مجبوره قیافه نحس ما و محصولاتمون را تحمل کنه! وجود این جلسه از برکات ایزو داشتن است، این ایزو راهگشای مشکلات کشورهای صنعتی، بلای جان صنعت خودکفا! ما شده است. این کشورها برای حل مشکلاتشان ایزو و مدلهای مختلف آن را با توجه به نیازشان درست کردند ودائم تو سیستم کاری خودشون اجرا کردن وهی فیدبکها را بررسی کردن و نسخه های اصلاح شده را ابداع و در سیستمشان جاری کردند ودرست وحسابی پیشرفت کردند. ما ایرانیهای بیظرفیت هم گفتیم ما از اونها چی کم داریم تازه میخواهیم به اونها دانش هم صادر کنیم آستینها را بالا زدیم و شروع کردیم به کپی کاری و ایزو گرفتن برای صنعتی که مسائل اولیه و زیربنایی آن حل نشده بود، چهار اسبه رفتیم به دنبال قرتی بازی و استفاده از آرم ایزو در مکاتبات و پز دادن به رقباء و .....
خلاصه ما این جلسات عذاب آور و طولانی را از برکات ایزو داریم . امروز با یکی از همکارها صحبت میکردیم که 2 تا مشکل تو محصولات تولیدیمون وجود داره که3 ساله تو این جلسات مطرح میشه و هر زمان که بیان میشه همه کله خودشون روهی تکون میدن و قیافه متفکرها را، مثل کسانی که اولین بار است این مشکل را میشنوند و اگه میدونستن ظرف یه روز حلش میکردن، را بخودشون میگیرن و احساس ناراحتی میکنن که چرا زودتر بهشون نگفتن که این مشکل را حل کنن، انگار نه انگار که هر دو هفته این مسئله مطرح میشه. اثر دوم ایزو تو شرکتهای ایرانی اضافه شدن کلی فرم و جمع کردن امضاء برای بدیهیترین کارها است.
امروز و فردا هم که ممیزی داخلی داریم، امروز همش دعا می کردم ای خدا یا ما را هم درست و حسابی با دعا نه کار کردن صنعتی کن یا بقیه جهان را مثل ما کن که اینقدر با تموم دنیا فرق نداشته باشیم.
امروز بعد از حدود 5 سال که وارد محیطهای چت نشده بودم ، هوس کردم یه دوری اونجا بزنم. ظاهراً حجب و حیا ما ایرانیها که کلی بهش مینازیم تو این محیط کاملاً مشهوده. خیلی راحت همه حرفها را میزنیم هرچی که داریم به همدیگه و اطرافیان طرف مقابل حواله میدیم درواقع جای مزاحم تلفنی که با آیدی کالر تقریبا از بین رفته را به بهترین صورت ممکن پرکردیم. یه روانشناس یا جامعه شناس به راحتی میتونه چندین پایان نامه و رساله دکتری از این محیط در بیاره و یه تصویر کلی از علاقه مندی ما ایرانیها ارائه بده، البته اینها تو خارج هم است ولی خیلی ساختار یافته تر و سرجای خودش، یه گروه و دسته تشکیل میشه و یه جای مشخص وبا یه قوانین مشخص با هم تبادل افکار می کنند نه مثل ما هر جا که فکر کردیم کسی ما را نمی شناسه حالا وقتشه که .........
با همکارها که صحبت می کردیم راه پیشرفت توجامعه ایران رو به صورت زیر خلاصه کردیم : آنچه که به اون اعتقاد داری با آنچه که انجام میدی با آنچه که بزبان میاری با هم تفاوت داشته باشه، یعنی کاملاً چند شخصیتی باشیم.
ظاهراً این قانون تو محیط چت وجود نداره چون آدمها زمانی که همدیگه را نمیشناسند راحت خودشون رو نشون میدن. چه بلایی سر ما آدما اومده که همه تو جامعه چند شخصیتی شدیم و زمانی که تو محیطی هستیم که مارا میشناسن یه جور هستیم و زمانی که تنها یا یه جای ناشناس هستیم یه جور دیگه، وخبری از صداقت و صفای باطن و یه رنگی وجود نداره. با این سرعت کجا می ریم ؟
خبر درگذشت یکی از اقوام نزدیک دوست خانوادگی ما، برای من خیلی غیر منتظره بود. با توجه به جوان بودن این بنده خدا طبق معمول نتونستم خودم را توجیه کنم که ای بابا عمرش را کرده بود و بالاخره همه یه روز می میرند. این بهانه ای شد برای فکر کردن به اینکه تنها چیزی که خداوند به عدالت بین همه بندگانش تقسیم کرده و هیچ ربطی به جنسیت ،ثروت ،زشتی وزیبایی ، ملیت و..... ندارد " مرگ " است چون دربرابر همه نعمتها و قسمتها ما همیشه یه اعتراضی داریم، یه روز به جنسیتمون یه روز به ثروتمون یه روز ملیتمون و خلاصه به همه چیز یه اعتراضی داریم . ما آدمها اینقدر غرق زندگی شدیم که فرصتهای تنهایی و فکر کردن برای زندگی خودمان را ازبین بردیم و هر موقع هم چیزی درمورد مرگ کسی می شنویم طبق معمول مرگ را برای همسایه می بینیم و فکر می کنیم برای ما نیست. اگه میتونستیم گوشه ذهنمون کمی به مرگ و آخر کار خودمون فکر کنیم چقدر آرامش داشتیم و زندگی چقدر قشنگ بود و اونوقت مدینه فاضلهای که همه دنبالشبودن درست می شد.
دیشب فکر می کردم آخرین باری که تنهایی قدم زدم و فکر کردم کی بود؟ حدود 2 سال پیش زمان مرگ مادر بزرگم . اون موقع هم همین احساس را داشتم و همش این جمله از نهج البلاغه یادم می آمد که : " حاسبوا قبل ان تحاسبوا " بحساب خودتون برسید قبل از اینکه به حسابتان برسند . بیائیم مرگ را برای همسایه نبینیم و کمی هم در زندگی خودمون تفکر کنیم چون بالاخره یه روز که معلوم نیست کی باشه که بتونیم براش برنامه ریزی کنیم و تو یه حالت روحی که بازم معلوم نیست چه جوری باشه که اگه لازم بود تغییرش بدیم، ما هم سهم خودمون را از این عدالت خدا می گیریم .
بابا این تهران و شهرهای اطرافش دیگه جای زندگی نیست ،هیچ برنامهریزی و قراری را نمیتوان سروقت حاضر شد . رنه دکارت که مردم ساعتشون را با اون تنظیم می کردند اگه تو تهران بود دیگه به دقیقی معروف نمیشد .تهران دقیقاْ به یه پارکینگ بزرگ تبدیل شده .ما فکر کردیم حالا که شهردار قبلی رئیس جمهور شده مشکل حل می شه،ولی ظاهراْ این گره کور نه با شعار و نه با اقدام انقلابی قابل حل شدن نیست. تو بحبوحه انتخاب شهردار سابق و رئیس جمهور فعلی تهران که قول حل شدن این مشکل داده شد ظاهراْ عیب رو توی دوتا چیز دیدند یکی نبود دور برگردون در بزرگراهها و دیگری نمایشگاه بینالمللی تهران. اولی که پس از ایجاد در خیلی جاها خودش عامل ایجاد ترافیک شد و دومی هم ظاهراْ قراردادش اگه به سرنوشت ترک سل دچار نشه بسته شده و یه روز بعداز ظهر افتتاح میشه. اتوبان تهران کرج هم که مسیر هر روز من است بیشتر اوقات غیر قابل تحمل است (البته تو این نمیشه دور برگردون زد، شاید مشکل این باشه ).همه کارشناسان هم که تو تلویزیون و روزنامهها صحبت می کنند راه حل مشکل را کار فرهنگی و رانندگی صحیح میدونند غافل از اینکه هر وقت تو این مملکت به کار فرهنگی اشاره میشه و اون را لازمه بر طرف کردن مشکل میدونند یعنی بابا ما خودمون هم نمیدونیم چکار کنیم دوست هم نداریم از بقیه کشورها سئوال کنیم چون میخواهیم به همه جهان علم صادر کنیم و زشته ازشون سئوال کنیم خوبیت نداره .
خلاصه گشتیم تا راه تغییر فرهنگی را خودمون پیدا کردیم، نگو همش دست داش سیاه کاراکتر تیزرهای نیروی انتظامی بود این ناکس بیهمه چیز. بعد از مدتی پخش برنامه از رسانه ملی فهمیدیم این داش سیاه که قرار بود مردم ازش و کاراش بدشون بیاد تبدیل شده به یه قهرمان ملی برای جوونها و راننده ها گه قرار بود روشون کار فرهنگی بشه و کلی مردم با اون و کاراش حال کردن و خلافاش شد برنامه آموزشی. القصه یه زمانی دل ما خوش بود اگه سر قراری ( اشتباه نکنید منظور قرار کاری است ) دیر کردیم حداقل به اون بنده خدا که خودش هم به قرار نرسیده بود با موبایل اطلاعی میدادیم و زمان تقریبی رسیدن و مکان فعلی را میگفتیم که این هم به یمن معرفی وزیر جدید فنآوری ارتباطات جدید و مخابرات سابق از بین رفت. واقعاْ من نمیدونم چکار کنم شما چطور؟