بختک

 

بچه که بودم، بعد از هر مهمونی که اون وقتها تعدادش هم کم نبود، ماها یعنی کوچولوهای فامیل دور هم جمع میشدیم و اسم فامیل بازی میکردیم یا منچ یا.... یه دختر دایی دارم که چهار سال از من بزرگتر بود و علاقه عجیبی داشت به تعریف کردن از جن و پری و اینجور چیزا. ما هم تو عالم بچگی کلی میترسیدیم و از تاریکی و جای خلوت همیشه فرار میکردیم تا یه وقت جن و پری و اینجور چیزا سراغمون نیاد، چیزی که عجیب بود علاقه  ما به شنیدن این جور چیزا بود، بعضی وقتها که حال نداشت ما مجبورش میکردیم که بازم برامون تعریف کنه!

یه روز اون با شوق و شور داشت  از موجودی بنام بختک تعریف میکرد، و میگفت که این جونور سراغ بچه‌ها میره و میوفته روشون و نمیذاره نفس بکشن تا بمیرن و از شکل و قیافه و روش کارشون میگفت که چقدر بیرحم و خشن هستن.

نمردیم و تو کوران حوادث روزگار بدجور احساس بچگی کردیم و اون بختک لامصب هم افتاد رو زندگیمون، لامصب نمیذاره نفس بکشی، غم وغصه میاد تو خونه دل آدم و احساس تنگی نفس میکنی. هر تسکینی موقتیه و احساس درد تو دلت دائم، اما این نیز بگذرد...

در هر صورت از همه نگرانی و احوالپرسیتون ممنونم، یه تجربه جدید برای من تو این مدت این بود که تو اینجور وقتها آدم چقدر دوست‌داره دوستاش حال و احوالش رو بپرسن. هر وقت که موبایلت زنگ میزنه یا یه میل برات میاد یا یه کامنت، کلی حال میکنی و احساس خوبی بهت دست‌میده. در صورتیکه تا قبل از این فکر میکردم اگه برای کسی این مشکل پیش بیاد اصلاً دوست نداره کسی تنهائیش رو بهم بزنه و باهاش صحبت کنه.

از اینکه احساس میکنی تنها نیستی و یه کسائی هم بهت فکر میکنن یه جورائی ته دلت غش میره.

از بابت تموم احوالپرسیتون و دل نگرانیتون ممنون و متشکرم و امیدوارم که در شادی همه شما شریک باشم.

ببخشید خیلی جدی شد ، فقط میخواستم  اینو بگم که ممنونتونم.

 

نظرات 4 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 19:57 http://hibernate.persianblog.com

ان شالله که این بختک از ازپادرآوردن زندگی شما ناامید شده و بند و بساطش رو جمع می‌کنه و می‌ره و زندگی شادتون بازم برمی‌گرده !

شاید .....

ستاره دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 22:38 http://www.afsoongarlady.blogsky.com

خیلی سخته هر کی بچه داره می فهمه شما چه احساسی دارین.
ولی اگر قرار بود این اتفاق براش بیفته الان بهتر از بعدها بود !
نمیدونم ما فکر میکنیم تصمیم گیرنده هستیم ولی این جور مواقعه که متوجه میشیم هیچ کاره ایم!
در ضمن لینکهای روزانه هیچ کدام باز نمیشوند.

سلام
این جمله رو خیلی شنیدم بدیش اینه که آدم مطئن نیست و این ولی خرابش میکنه . من تازه فهمیدم هیچ تصمیمی بدون خواست اون صورت نمیگیره .

کاپیتان بدون هواپیما پنج‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:21 http://captainos.blogspot.com

توی هر زندگی یه سری فراز و نشیب هایی هست داداش محسن ولی می گذره درسته که یادش همیشه میمونه ...
خوب از بد روزگار فعلاْ شما درگیر این سختی ها شدید ولی پس هر سختی آرامش و آسودگی هست ... امیدوارم که هرچه زودتر از این ناراحتی ها بیرون بیاید ... من که همیشه به یادتون هستم ... احترام و سلام من رو به خانمتون برسونید.

ممنون داداش.
ان شاالله که روزگار همیشه بر وفق مراد باشه کاپیتان عزیر و هواپیمات هیچوقت نقص فنی پیدا نکنه .
از دل نگرانیت و احوالپرسیت خیلی ممنونم .

پلنگ زخمی شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 17:42 http://palangezakhmi.blogfa.com/

امیدوارم همیشه خوش باشی.

شما هم همینطور . ممنوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد