سه روز تعطیلی آخر هفته هم تموم شد. تعطیلات ما که به دلیل یه جشن و یا عزاداری بوجود میاد، هر دو نوعش یه جوری مشکل ایجاد میکنه. اگه عزاداری باشه که تموم کانالها نوحه پخش میکنن و یه سری آدم پشت میز میشینن و مردم رونصیحت میکنن و اگه جشن باشه داد و بیداد و صدای بلندگو و بستن خیابونا تو هر محلهای برپا میشه و اگه خدای ناکرده بری مسافرت، ترافیک و نبودن جا و .... یعنی هر دو مدلش یه جوری رو اعصاب کار میکنه و در واقع اسمش تعطیلات آرامش و روانه.
این سه روز تعطیلی دو تا عروسی باید میرفتیم و از یه مهمون عزیز پذیرایی میکردیم. دوستی که بعد از چهار سال دوباره میدیدمش ولی اینبار با دو تا دختربچه خوشگل دو ساله دوقلو. تا قبل از این هر موقع تو خیابون یه خونواده با بچههای دوقلو میدیدم کلی بهشون حسودیم میشد ولی بایه روز کامل در خدمت این دوقلوها بودن نظرم کاملاً عوض شد. بیچاره مادر خونواده که ناراحتی اعصاب گرفته بود و دستاش میلرزید. فکر کنم اگه یه روز دیگه هم اینا بودن من هم همونطوری میشدم و رعشه میگرفتم. بدبختی وقتی بود که با وجود عصبانیت ناخواسته باید میخندیدیم و میگفتیم عیب نداره بچهان دیگه!!
دو تا عروسی هم دعوت بودیم از اون مدل عروسیهائی که بقول مهرداد " مردا اینور زنا اونور" بود، که اگه نمیرفتیم فامیل ناراحت میشدن و باید حتماً میرفتیم. قسمت مردونه که بیشتر به یه بنگاه یا مجلس ختم که همه با لباس شیک نشسته بودن میخورد. فرقش این بود که با وجود اینهمه عربده کشی و سرو صدا خواننده که نمیدونم برای کی نعره میزد همه داشتن بسختی با هم صحبت میکردن. رومیزی که ما نشسته بودیم کلی اطلاعات در رابطه با قیمت زمین و خونه و ماشین و آخرین خبرهای انرژی هستهای رو شنیدم و کلی هم تفسیر و تجزیه تحلیل اونم با چه دقتی. نمیدونم اینایی که مردم عادی ما میفهمن، بالاسریهای ما هم میفهمن یا نه؟ چون بنظر من اگه میفهمیدن وضع ما خیلی بهتر از الان بود. یاد حرف خبرنگار روزنامه یوموری ژاپن که شش ماه تو ایران زندگی کرده بود افتادم که وقتی ازش پرسیدن ایران رو بطور خلاصه تعریف کن، گفته بود تنها کشوری تو جهان که مردم عادیش از سیاستمدارش بیشتر میفهمن.
سلام.من امروز برای بار اول اینجارو دیدم. در مورد مطلب روز ۵ شهریور: من تبریز زندگی میکنم. وادی رحمت اینجارو - همون قبرستون-باید ببینیدو بعد از عدالت حرف بزنین . اون زیرو نمی دونم ولی این بالا همه چی طبقاتیه. جاهایی هستن اون جلو همه با سنگ هاب=ی میلیونی و زیر سایه درختهای خوشگل- دولت کاشته- و یه عده هستن تو برهوت خدا با ... بگذریم. هنوزم می گین عدالته؟
سلام
میگم اگه یه لحظه دقیقتر فکر کنیم برای اونکه زیر یه خروار خاک پوسیده این قشنگی محوطه اهمیت داره و با اون حال میکنه ؟
چون میدونم اینجور عروسیها رو خیلی دوست داری برات آرزو میکنم که همیشه دعوت بشی :))
خدا قسمت شما هم کنه!
اول باید عادت کنی به این گونه عروسی ها ٬ دوم از این دوقلو ها ما زیاد داریم ٬ تنها راهش فراره ٬ مثلا بری خونه یکی از دوستات
سلام
تو این مدت عمرم هنوز عادت نکردم .تو تونستی عادت کنی ؟
در رابطه با مورد دوم اگه برای خودم بود آره پیشنهاد خوبی بود ولی اونا مهمون بودن ....
محسن جون ٬ خندیدی یا نه ؟ باور کن یه دختره بود انگار قرص خنده خورده باشه طوری می خندید که من از خنده اون خندم گرفته بود ٬ ول هم که نمی کرد ... داشتم آرشیوتو میخوندم دیدم رفتی محلات ... من هم ۲ هفته پیش اونجا بودم٬ خیلی حال داد ٬ شاید عکساشو گذاشتم تو بلاگم
آره .پیش خودم تصورش رو کردم و کلی خندیدم . خوشحال میشم عکسهات از محلات رو ببینم .
خوب اینا معمولا چیزایی رو می فهمن که به نفعشون باشه ، این صحبتهای بین عوام هم شایعه است بابا ، می خوان جو رو متشنج کنن !
:)) آره عیب نداره، بچهان گفتنه خیلی سخته!
ممنون از احوالپرسی