همونطور که در مطلب قبلی نوشتم تو این مدت دارم فکر میکنم که چرا این پریود روحی ایجاد شده و بر خلاف دفعات قبل زمان اون طولانی شده، البته منظورم اون قسمتی که بظاهر آدمیزاد هیچ مشکلی نداره ولی حال و حوصله انجام هیچ چیز رو هم نداره. یه مسئلهای که به ذهنم رسیده اینه که ما آدمها همه دارای چندین لایه یا پوسته در رفاقتهامون هستیم. با یکی فقط سلام و علیک میکنیم، با یکی فقط تو حوزه کاری مرتبط هستیم، با یکی شوخی میکنیم و تو سر همدیگه میزنیم، با یکی فقط از منظر اینکه ممکنه یه روز بدردمون بخوره رفاقت میکنیم و ... همه این سطوح تعریف شده است و به هر کی با توجه به اینکه تو چه لایهای قرار بگیره گرم میگیریم و اطلاعات در مورد خودمون میدیم و احساس راحتی و یا لذت از همنشینی میکنیم. یه لایه آخر هم وجود داره که اصطلاحاً با فردی که تو اون جایگاه قرار میگیره دیگه نداریم و همه چیز همدیگه رو میدونیم و از بودن با هم مشعوف و همونطور که همه میگین خرکیف میشیم. انتقال افراد از لایهای به لایه دیگه برای آدمهائی مثل من خیلی سخته، یعنی اگه یکی رو تو این لایه آخر به هر دلیلی از دست بدی، جایگزین کردنش خیلی سخته و بعضی وقتها غیر ممکن. این فقدان رو هر چند که آدم میخواد به روش نیاره، بعد از یه مدت تبدیل به یه بحران و مشکل روحی میشه.
تو این مدت یاد کلاسهای مدیریت استرس دکتر رحیمی افتادم که میگفت: فرد دارای افسردگی یا مرض روانی، شخصیه که یه خونه خیالی ساخته و توش زندگی میکنه و روانشناس هم آدمیه که اجاره اون خونه رو میگیره، و اگه آدم دو تا دوست صمیمی و راحت داشته باشه نه تو اون خونه زندگی میکنه و نه به کسی اجاره میده. درست که فکر میکنم میبینم که بعد از رفتن یکی از دوستان نزدیکم به خارج از کشور پریود روحی من داره دوره تناوب بوجود اومدنش هی کمتر میشه و زمان برطرف شدنش هی بیشتر و دارم یواش یواش به اون خونه خیالی اسبابکشی میکنم.
یه دلیل دیگه هم که مزید علت شده موج آرامش روحی و روانیه که تو کشور مخصوصاً تو این یه ساله ایجاد شده. هر روز صبح که از خواب بیدار میشی آدم خوش بحالش میشه از آرامش و امید به زندگی که داره خروار خروار تو جامعه تزریق میشه!! هر جا که میری و ناخودآگاه سر صحبت باز میشه حالا فرق نمیکنه طرفت مذکره یا مونث، تحصیلات و کارش چیه همه امیدوار از آینده صحبت میکنن و از سایه ناامنی و جنگ و بحرانهای اقتصادی لذت میبرن و خوش بحالشون میشه!!
حالا تو فکرم که اولی رو یه جور حل کنم ولی برای این دومی عقلم به جایی قد نمیده.
پس اگه اینطوریه من ۳ ساله که همچنان پریود روحی روانی هستم و بند نمیاداین حالات.
من که تا به حال پریود نشدم و خوشم نمی آد که بشم
آخه یه بار یه اصرار بی جا کردم و با بوی بدی روبرو شدم.
وقت کردین یه سری هم به ما بزنین
سلام
چه خوب حس ات را بیان می کنی.منم یه مدتی دقیقا دچار حالاتی شدم که توی مطلب قبلیت گفتی و همش نگران اینم که نکنه خوب نشم و آرامش چند ماه گذشته ام به زندگیم برنگرده.
با این وجود هنوز ته مانده ایی از امید دارم.سعی می کنم خودم را با کتاب خوندن و گاهی اوقات با ورزش مشغول کنم.اگه تو هم راه حل عملی بهتری پیدا کردی به من خبرم بده.
موفق باشی.
خوب متاسفانه همینه که میگی ، دور و برمون پر هست از غصه های جور واجور ، که تمرکز روی هر کدومش میتونه یه ماه تموم حال آدمو بگیره ، به نظر من زندگی توی ایران واقعا یه هنره ، خوب اگه آدم بتونه از اینجا بره به یه شرایط بهتر اون ور آب که خوبه ولی اگه به هر دلیل نشه رفت اینجاس که باید هنرمونو رو کنیم و هنر هم بزرگنمایی همون لذتها و زیباییهای کوچیکیه که داریم ، دلخوریهامون رو هم های لایت نکنیم هی بهش نگاه کنیم کیلو کیلو ازمون کم بشه ! اینایی که نوشتی همشون رو گذروندم و می گذرونم ، تجربه دوره های مختلف بحرانه که اینجا می نویسم
هم متن رو خوندم هم نظرات رو .
نمی دونم چی بگم . برام جالبه که چرا همیشه با نصف بیشتر جامعه همخونی فکری ندارم !
هیچ وقت نفهمیدم چرا یه عده فکر می کنن اونور آب بهتر از این ور آبه !!!!..
اگه آدم یه توانمندی رو داره و بلده چه طوری ازش استفاده کنه خوب دیگه فرقی نمی کنه کجا باشه .
یه وقت بحث سر امکانات حرفه ای مثلا برا نخبه ها و دانشمنداست که خوب قبول دارم امکانات کمه . ولی برا یه پزشک یا یه وکیل چه فرقی می کنه کجا باشن؟
شاید من یه کم آنرمالم که نه فروردین ۸۲ نگران جنگ سوم خلیج فارس بودم نه دی ماه ۸۴ نگران تعویض مدیر تالار بورس و نه الان نگران بسته ای که اروپا برا این در رابطه با مسائل انرژی هسته ای فرستاده و انگار که گم شده این وسط...
حمل بر جسارت نشه یه وقت . قصد توهین به نظر هیچ کس رو ندارم .
اما خوب فکر می کنم نگران بودن برا چیزی که کاری از دست ما بر نمی یاد کار بیهوده اییه .. مثلا اقتصاد .. جنگ بحران
و اما زندگی :
برا همه هست دعاهایی که حواله استجابت نگرفتن .. کسایی که عزیز بودن و حالا رفتن ..مریضی ..درد ... غربت ...
...
نمی شه دنبال راهی بود که تو زندگی به اینا بر نخوری ... اینا صفت ذاتی زندگیه ..وما باید دنبال راهی باشیم که بتونیم با اونها کنار بیاییم
همه دلواپسی من تو این سالها این بوده که تو برخورد با پستی بلندی های زندگی که < یه گزیر ناگریزه > تو زندگیم آرامش حاکم باشه .. تو زندگی خودم و عزیزانم ...
اینم بگم که به قول معروف صدام از جای گرم در نمی یاد .. زیاد سرم اومده ... من تو فشار زیاد یاد گرفتم صبور باشم ... یاد گرفتم که زندگی بی اعتباره ...
.
.
.
ببخشید خیلی حرف زدم ... حتی به جمله بند چیزایی هم که نوشتم دقت نکردم ...
شاید به خاطر اینه که برا منم امروز یکی از اون روزاست ...
.
.
.
اینم بگم که به قول معروف صدام از جای گرم در نمی یاد .. زیاد سرم اومده ...
من تو فشار زیاد یاد گرفتم صبور باشم ... یاد گرفتم که زندگی بی اعتباره ...
.
.
.
ببخشید خیلی حرف زدم ... حتی به جمله بندی چیزایی هم که نوشتم دقت نکردم ...
شاید به خاطر اینه که برا منم امروز یکی از اون روزاست ...
.
.
.
دل ما هم گاهی ...تنگ ...از این روزگار می گیرد ...
خوب من باید در پاسخ به دل آرام یه نکته ای رو بگم .
شما نمی دونم کجا زندگی میکنی و رشته و کارتون چیه؟ اما باید خدمتتون عرض کنم آدم ی که توانمندی داره به امکانات و عرصه هم برای ظهور تواناییهاش احتیاج داره ، هوش با دست خالی همیشه کار ساز نیست . از عده کمی آدمهای استثنا که نخبه هستن و می تونن در همین کمبودها هم نبوغ نشون بدن بگذرین ، اکثر مردم این جامعه ادمهایی عادی هستن با استعدادها و تواناییهایی که باید پرورش داده بشن تا به بار بشینن ، چه بسیار آدمهایی که در اثر نبود امکانات ، بی قانونی ، تبعیض ،عدم حمایت مناسب مسوولین ، بودجه مناسبی که باید در اختیارشون گذاشته می شد قید رفتن در راه اون استعدادو زدن و دچار سر خوردگی شدن ، غم نان باعث میشه خیلی از کارهایی رو که حس می کنیم میتونیم انجام بدیم رو کنار بذاریم و بریم سراغ کاری که گرسنگی رو بر طرف کنه ، پس متوجه باشید که محیط بسیار مهمه ، شاید هم شما هنوز درست و حسابی وارد سیستم نشدید یا اینکه در موقعیتی هستید که از لحاظ رفاهی ، موقعیت مکانی برایتان چندان مطرح نیست که در این صورت خوش به حالتان !
سلام . والا ما که مثل خانومایی شدیم که تنظیم عادت ماهیانه شون بهم خورده . و مدام تو این حالات روانی جابجا میشیم . فدات شم مهندس خوب مینویسی ها.
مگه مهرداد از تو تعریف کنه..............
اگه من جای تو بودم ................................
سلام حسام . فدات شم کجایی ؟ تو که نیستی از تو تعریف کنم
اوضاع رو به راه است؟
از پدر بودنتان که مطمئن نیستم اما خجسته میلاد مبارکتان
.
.
.
.
امیدوارم همه چیز بر وق مراد باشد ..تاخیرتان طولانی شده