مدیریت نوین

تو تموم کتابها ودوره‌های مدیریت که من خونده یا رفته بودم، همه بدون استثناء ضرورت حمایت از نیروهای جدید و ایجاد امکان بروز عقاید نو و خلاقیت و پشتیبانی از تغییر نگرش در سازمان را مورد تاکید قرار داده بودند. این مقدمه‌ای بود تا داستان واقعی این طرز فکر تو سیستم ایران رو تعریف کنم: حدود یکسال و نیم پیش یه نیروی فوق لیسانس مهندس مکانیک رو تو واحد جذب کردم و اون تو یکی از اداره ها مشغول شد. هنوز یکماه نگذشته بود که رئیس اداره با عصبانیت اومد تو اتاق که بابا این نیرو مشکل داره و ظاهراً از نظر عقلی هم کم داره. دو هفته بعد دو تا از رئیسهای دیگه هم برای شکایت اومدن پیشم وکم کم واحدهای دیگه هم شروع به اعتراض کردن و نیروی ما شد مسخره شرکت و باعث خنده پرسنل. این بنده خدا رو صدا کردم و باهاش کلی صحبت کردم و دیدم کلی ایده مفید داره و فقط تو اجرا با دیگرون مشکل داره و یه دفعه یاد نکته علمی اول مطلب افتادم و شروع کردم به حمایت شدید از این نیرو. رئیسها رو صدا کردم و کلی سرشون داد و بیداد کردم که بابا شما تحمل فکر جدید رو ندارید و دوست دارید همه مثل شما فکر کنند و از حقارت فکرتون می‌خواید زیرآب این بدبخت رو بزنید، برید و منطقی باشید و بهش مجال بدین تا خودشو نشون بده و یه آدم فوق لیسانس که کم نداره و..... . این گذشت تا یه ماه دیگه رئیسش اومد که من دیگه کم آوردم و نمی‌تونم با این کار کنم. منم برای انجام حمایت تام و کامل و عمل به یه توصیه علمی گفتم، اصلاً این بنده خدا از امروز مستقیم با من کار میکنه و مسئولیتش با من، تا بفهمید با نیرو چطور باید کار کرد.

خلاصه علی رغم ترس از کار نکردن نیروها با رئیسها و مخالفت کامل همه رئیسها این مسئولیت رو قبول کردم. یه شش ماهی با من بصورت کامل و با تموم توان کار کرد و من بعد از این مدت دوباره مسئولیت رو به رئیس بدبختش دادم و کلی سر اون غر زدم که بلد نیستی با نیروها کارکنی و با هر کسی باید با زبون خودش صحبت کردو..... . این رئیس بدبخت هم دیگه جرات اعتراض نداشت، رفتن و مشغول به کار شدن. تازه هفته پیش فهمیدم که چه مشکلاتی برای سازندگان و پیمانکاران فرعی شرکت ایجاد شده و چه جو پنهانی تو واحد بوجود اومده. چرا ما نمی‌تونستیم تو این مدت نیرو جذب کنیم، هر نیرو جدید با یه صحبت کوتاه با این فرد از اومدن به شرکت با این اعتبار پشیمون میشد و چقدر شکایت پنهان تو سیستم بوجود اومده. این بنده خدا برای خراب کردن رئیس و سیستم واحد همه کارها رو بصورت کامل انجام داده، وای به روزی که یه نیروی تحصیلکرده بخواد خلاف انجام بده. دست آخر هم برای شکایت رفته پیش معاون مدیر عامل.

 دیروز بدون در نظر گرفتن این تئوری جدید و بصورت کاملاً دیمی و ... تصمیم گرفتم مسئله رو حل کنم "معرفی جانشین و 2 ماه فرصت برای انتقال کارها و  رفتن این نیرو  و پیدا کردن کار جدید برای خودش" . معلوم شد که این بنده خدا برای اینکه به دیگرون ثابت کنه اونا مشکل دارن و هیچکس درکش نمی کنه با من خوب کار میکرده و ذاتش برای کار گروهی مشکل داشته و من هم بدون توجه به اصل: ذات بد نیکو نگردد چونکه بنیادش بد است، این تجربه گرون مدیریتی رو انجام دادم. تجربه بعدی این بود که بابا همه با هم اشتباه نمی‌کنند، و موقع انجام کارهای علمی منابع انسانی به نصیحت دیگرون هم گوش کنیم و ضمناْ مهارت انجام کار گروهی برای یه نیرو بیشتر از سوادش به درد کار می‌خوره. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد