چت

امروز بعد از حدود 5 سال که وارد محیطهای چت نشده بودم ، هوس کردم یه دوری اونجا بزنم. ظاهراً حجب و حیا ما ایرانیها که کلی بهش می‌نازیم تو این محیط کاملاً مشهوده. خیلی راحت همه حرفها را می‌زنیم هرچی که داریم به همدیگه و اطرافیان طرف مقابل حواله میدیم درواقع جای مزاحم تلفنی که با آیدی کالر تقریبا از بین رفته را به بهترین صورت ممکن پرکردیم. یه روانشناس یا جامعه شناس به راحتی می‌تونه چندین پایان نامه و رساله دکتری از این محیط در بیاره و یه تصویر کلی از علاقه مندی ما ایرانیها ارائه بده، البته اینها تو خارج هم است ولی خیلی ساختار یافته تر و سرجای خودش، یه گروه و دسته تشکیل می‌شه و یه جای مشخص وبا یه قوانین مشخص با هم تبادل افکار می کنند نه مثل ما هر جا که فکر کردیم کسی ما را نمی شناسه حالا وقتشه که .........
  با همکارها که صحبت می کردیم راه پیشرفت توجامعه  ایران رو به صورت زیر خلاصه کردیم : آنچه که به اون اعتقاد داری با آنچه که انجام می‌د
ی با آنچه که بزبان میاری  با هم تفاوت داشته باشه، یعنی کاملاً چند شخصیتی باشیم.

ظاهراً این قانون تو محیط چت وجود نداره چون آدمها زمانی که همدیگه را نمی‌شناسند راحت خودشون رو نشون میدن. چه بلایی سر ما آدما اومده که همه تو جامعه چند شخصیتی شدیم و زمانی که تو محیطی هستیم که مارا میشناسن یه جور هستیم و زمانی که تنها یا یه جای ناشناس هستیم یه جور دیگه، وخبری از صداقت و صفای باطن و یه رنگی وجود نداره. با این سرعت کجا می ریم ؟

 

مرگ

خبر درگذشت یکی از اقوام نزدیک دوست خانوادگی ما، برای من خیلی غیر منتظره بود. با توجه به جوان بودن این بنده خدا طبق معمول نتونستم خودم را توجیه کنم که ای بابا عمرش را کرده بود و بالاخره همه یه روز می میرند. این بهانه ای شد برای فکر کردن به اینکه تنها چیزی که خداوند به عدالت بین همه بندگانش تقسیم کرده  و هیچ ربطی به  جنسیت ،ثروت ،زشتی وزیبایی ، ملیت و..... ندارد " مرگ " است چون دربرابر همه نعمتها و قسمتها  ما  همیشه یه اعتراضی داریم، یه روز به جنسیتمون یه روز به ثروتمون یه روز ملیتمون و خلاصه به همه چیز یه اعتراضی داریم . ما آدمها اینقدر غرق زندگی شدیم که فرصتهای  تنهایی و فکر کردن برای زندگی خودمان را ازبین بردیم و هر موقع هم چیزی درمورد مرگ کسی می شنویم طبق معمول مرگ را برای همسایه می بینیم و فکر می کنیم برای ما نیست. اگه میتونستیم گوشه ذهنمون کمی به مرگ و آخر کار خودمون فکر کنیم چقدر آرامش داشتیم و زندگی چقدر قشنگ بود و اونوقت مدینه فاضله‌ای که همه دنبالش‌بودن درست می شد. 

دیشب فکر می کردم آخرین باری که تنهایی قدم زدم و فکر کردم کی بود؟ حدود 2 سال پیش زمان مرگ مادر بزرگم . اون موقع هم همین احساس را داشتم و همش این جمله از  نهج البلاغه یادم می آمد که : " حاسبوا قبل ان تحاسبوا " بحساب خودتون برسید قبل از اینکه به حسابتان برسند . بیائیم مرگ را برای همسایه نبینیم  و کمی هم در زندگی خودمون  تفکر کنیم چون بالاخره یه روز که معلوم نیست کی باشه که بتونیم  براش برنامه ریزی کنیم و تو یه حالت روحی که بازم معلوم نیست چه جوری باشه که اگه لازم بود تغییرش بدیم، ما هم سهم خودمون را از این عدالت خدا می گیریم .

ترافیک

بابا این تهران و شهرهای اطرافش دیگه جای زندگی نیست ،هیچ برنامه‌ریزی و قراری را نمی‌توان سروقت حاضر شد . رنه دکارت که مردم ساعتشون را با اون تنظیم می کردند اگه تو تهران بود دیگه به دقیقی معروف نمی‌شد .تهران دقیقاْ به یه پارکینگ بزرگ تبدیل شده .ما فکر کردیم حالا که شهردار قبلی رئیس جمهور شده مشکل حل می شه،ولی ظاهراْ این گره کور نه با شعار و نه با اقدام انقلابی قابل حل شدن نیست. تو بحبوحه انتخاب شهردار سابق و رئیس جمهور فعلی تهران که قول حل شدن این مشکل داده شد ظاهراْ عیب رو توی دوتا چیز دیدند یکی نبود دور برگردون در بزرگراهها و دیگری نمایشگاه بین‌المللی تهران. اولی که پس از ایجاد در خیلی جاها خودش عامل ایجاد ترافیک شد و دومی هم ظاهراْ قراردادش اگه به سرنوشت ترک سل دچار نشه بسته شده و یه روز بعداز ظهر افتتاح میشه. اتوبان تهران کرج هم که مسیر هر روز من است بیشتر اوقات غیر قابل تحمل است (البته تو این نمیشه دور برگردون زد، شاید مشکل این باشه ).همه  کارشناسان هم که تو تلویزیون و روزنامه‌ها صحبت می کنند راه حل مشکل را کار فرهنگی و رانندگی صحیح می‌دونند غافل از اینکه هر وقت تو این مملکت به کار فرهنگی اشاره می‌شه و اون را لازمه بر طرف کردن مشکل می‌دونند یعنی بابا ما خودمون هم نمی‌دونیم چکار کنیم دوست هم نداریم از بقیه کشورها سئوال کنیم چون می‌خواهیم به همه جهان علم صادر کنیم و زشته ازشون سئوال کنیم خوبیت نداره .

خلاصه گشتیم تا راه تغییر فرهنگی را خودمون پیدا کردیم، نگو همش دست داش سیاه  کاراکتر تیزرهای نیروی انتظامی بود این ناکس بی‌همه چیز. بعد از مدتی پخش برنامه از رسانه ملی  فهمیدیم این داش سیاه که قرار بود مردم ازش و کاراش بدشون بیاد تبدیل شده به یه قهرمان ملی برای جوونها و راننده ها گه قرار بود روشون کار فرهنگی بشه و کلی مردم با اون و کاراش حال کردن و خلافاش شد برنامه آموزشی. القصه یه زمانی دل ما خوش بود اگه سر قراری ( اشتباه نکنید منظور قرار کاری است ) دیر کردیم حداقل به اون بنده خدا که خودش هم به قرار نرسیده بود با موبایل اطلاعی می‌دادیم و زمان تقریبی رسیدن و مکان فعلی را می‌گفتیم که این هم به یمن معرفی وزیر جدید فنآوری ارتباطات جدید و مخابرات سابق از بین رفت. واقعاْ من نمی‌دونم چکار کنم شما چطور؟


سئوال بی‌پاسخ دوران بچگی

بلا تکلیفی و سر درگمی ناشی از  مسائل هسته ای و مشخص نبودن  الگوی توسعه اثر خود را در جزء جزء  صنعت و اقتصاد و اجتماع  بوجود آورده است . علی رغم اینکه هیچ تمایلی به  نشان دادن این  مسئله نداریم  ظاهرا" ناگزیر از پذیرش و دیدن آثار  آن هستیم . این امر تمام محیطهای صنعتی و اجتماعی را دچار بلاتکلیفی  و سردر گمی کرده است .

جلسه های پی در پی در محیط کار نگرانی از آینده ، مشکلات نیروی انسانی همه و همه  محیط کار و اجتماع را  غیر قابل تحمل می نماید .اینها را اگر در کنار وضع موجود جامعه و نامشخصی ارزشهای جامعه قرار دهی  عمق فاجعه  نشان داده می شود . روزانه با افرادی برخورد می کنی که  95 درصد از آنها صحبتشان در خصوص اشخاصی است که در آمدهای آنچنانی دارند و مقایسه خود با آنها و نفرین بر بخت بد و  روزگار نا مهربان و درگیر عوارض ناشی از این امر  استرس، یاس ، سرخوردگی و و بی انگیزگی و....

بعضی وقتها فکر می کنم  چند نفر از ما فهمیدیم علم بهتر است یا ثروت یا بقول بعضیها ثروتی که در خدمت علم باشد و معلوم است علم اگر باشد ثروت  به دنبالش می آید و.....

99 درصد از مشکلات ما آدمها ریشه در همین سئوال دوران کودکی دارد  راستی کدام بهتر است ؟